آیلاآیلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

آیلا خانم

بالا........بذار سرجاش

یه روز که حموم می کردی...می خواسم زیر گردنت رو بشورم...گفتم آیلا بالا رو نگاه کن...همین طوری... بعد دیدم خیلی قشنگ بالا رو نگاه کردی....ماشالات باشه مامانم...کلی واست ذوق کردم...آخه من همینطوری گفتم بالا رو نگاه کن اصلا فکرشو نمی کردم بدونی ......مطمئنم بودم تا اون لحظه هیچ وقت این کلمه رو بکار نبرده بودم و بالا رو باهات کار نکرده بودم.....حالا وقتی قراره ازت عکس یگیرم بهت می گم آ نازم بالا رو نگاه کن شما هم سریع بالا رو نگاه می کنی...بعد سریع خم می شم و زیر گردنت رو می بوسم                  گفته بودم یه سری گیره لباس پلاستیکی رو تو یکی از ...
13 تير 1393

دندون آسیاب

تقریبا 3 ماهی میشه که دندون جدیدی ....رویه لثه نازت   ...جونه نزده حدود 10-15 روز میشه که از لثه پایین 4 نقطه و از لثه بالا 2 نقطه متورم شدن اما هنوز خبری نیس آیلا جون 5 شمبه ها وجمعه ها که پیش مامانه..تقریبا بعد هر غذا دندوناشو با دستمال کاغذی مسواک می زنه  البته توسط مامان عزیزم هر صبح...که قطره آهنتو می دم یه پرتقال واست آب می گیرم.... بهت می دم بعد با یه دستمال کاغذی دندونات رو پاک می کنم...اینطور هم دندونات سیاه نمی شه ...هم قطره آهن با ویتامین سی بهتر جذب میشه الیته این خودش یه پروسه داشت تا به این مرحله رسید تا 9 ماهگی که اصلا لب به میوه نمی زدی....م از 8 ماهگی به بعد که خوردن مرکبات آز...
13 تير 1393

الو بابا کو

گفته بودم که علاقه زیادی به موبایل داری و فوق تخصص در داغون کردنشون اما تازگیا خانوم شدی ...دیگه خرابشون نمی کنی...با دندونات دکمه هاشونو نمی کنی... محکم به زمین نمی کوبی که دو رو باطریش درآد.... چهرشمبه گوشی من و باب رو برداشتی متوجه شدم که دستته.....یه مدت بعد رفتی سراغ لگوها کمی باهاشون بازی کردیو....بعد کنار کابینت  نزدیک بوفه  ایستادی و به بالای کابینت اشاره می کردی و می گفتی BH   B   BE....یعنی اینکه بدش.....آخه اونجا .....من خرما می ذارم...انگار هوسه(ایشالا که درس نوشتم)خرما کردی بهت خرما دادم....بعد شما رفتی کمی هم بابا جون بازی کنی... منم چای آوردم که بخوریم...گوشی بابا رو دیدم که ک...
13 تير 1393

مامی هاشو قایم کنیم....

اوایل ...مامی هاتو ...تو کریرت کنار تخت می ذاشتم اما یه مدت یاد گرفته بودی...اینکار رو می کردی از کنجکاویای آیلا استفاده از متکا برای برداشتن دوربین مثلا ...متکا رو گذاشته بودم ...که نتونی کشو ها  رو باز کنی...اما خودت اونا رو رو هم گذاشتی و... وقتی یه چیزی رو رو کابینت می بینی...دورتر می ری مکان یابی می کنی و بعد که جاشو یاد می گیری می ری سمتش که برداریش...اگه دستت رسید که هیچ ....اگه نه به هر طریقی که شده ما رو متوجه می کنی که چی رو می خوای ...یا اینکه اگه بدونی با کمی افزایش ارتفاع خودت از عهدش بر میای هر چی دم دست داشته باشی....تلفن اسباب بازیت ..کارتون جاش....نب تن....متکا....
13 تير 1393

علی....الله.....ابر

این مربی مهربونت چیزای خوبی رو بهت نشون داده اونجا یه چهار پایه داری که خیلی ازش استفتده می کنی....معمولا واسه اینکه دستت به چیزی برسه زیر پات می ذاری...بعضی وقتا هم واسه چن ثانیه روش می شینی و tv نگاه می کنی..... قضیه از این قراره ...قبلنا (از بس واست ننوشتم تو چن پست اخیر ...اجبارا از این کلمه خیلی استفاده می کنم) که 10 -11 ماه بودی برداشتن چهار پایه واست سخت بوده انگار که سنگینه حین بلند کردنش مربی بهت می گفته علی...علی...(همون اصطلاح.....یا علی ...خودمون)یا وقتی می خواستی از روش پایین بیای .....یا وقتی حین راه رفتن می افتادی......خلاصه کارایه اینطوری.....این کلمه رو بکار می بردن....نزدیک به یک20 تا 25 روزی می شه که خ...
13 تير 1393

نیس....نیس

عزیزه دلم با وجود اینکه این کلمه رو خیلی وقته بکار می بری ولی مامان واست نگفته چقدر قشنگ و به جا از این کلمه استفاده می کنی قبلنا یه چیزی رو  می خواستی....یا به یه وسیله خطر ناک نزدیک می شدی من از دسترست دورش می کردمو می گفتم "نیست .....نیست آناز ...برو مامان" یه روز دیدم با جا خلال دندون بازی می کنی ...من تو آشپز خونه بودم......اومدی کف دستات رو از هم جدا کردی گفتی e e dis  disبعد از من خواستی که دمبالت برم....منو به گوشه مبل ها بردی (جای که نمی تونستی خودت بری)و به جا خلال اشاره می کردی و می گفتی eeeeeبا یه حالتی انگار یه چیزی رو گم کرده بودی پیداش کردی اون لحظه دوس داشتم واقعا بخورمت....کلی خوشحال شدم م...
12 تير 1393

سومین کفش آیلا جون

ماشالا کفش قبلیات به پات کوچیک شدن این کفشا رو آخراء خرداد از کیانپارس واست خریدیم هم طبیه هم تابستونی بعده خرید هم....همون تو ماشین بعده خوردن بستنی تو بغلم خوابت برد یه  چند بار هم دمپایی های مامان رو امتحان می کنی راسی مامان جون اواسط خرداد 93 اولین النگوت رو در آوردم آخه کیپ دستت شده بود واست یادگاری نگهش می دارم .....که بزرگ شدی کلی باهاش حال کنی   زندگیم کفشات مبارک ...
11 تير 1393

13 ماهگی

اوه خیلی وقته ولست ننوشتم نازنینم ...این روزا واقعا کارم زیاد ......بعضی وقتا چن شب هم می گذره و وقت نمیشه یه سر به لبتاب بزنیم این دومین ماه رمضانی که تو با مایی ماه رمضون قبلی...شما تقریبا 50 روزه بودی......برنامه خواب و بیداریت دسم نیس.....راستش فراموشم شده اما ماشالا حالا....از پیش مربیت که تشریف میاری خونه....خیلی د ووم بیاری .....یک ساعته...بعد یه خواب عمیق داری تا نزدیک ساعت 9 بعد واسه یک ساعت بیدار می شی...من ...تند تند بهت آب میوه و غذا می دم ...شما می خوابی تا ساعت 3.5 یا نهایتا 4.5 یعنی مامان هم تقریبا سه ساعت می خوابه     ر اما گلم....هزار ماشالا به یه جا که بند نمی شی......از ...
11 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلا خانم می باشد